کویر

یادداشتهای شبانه

کویر

یادداشتهای شبانه

دهان های نا سینک

دروغ دیگری

دیگر جواب نمی دهد

دست گنده ات رو شده

 با چاقویی  گنده تر از شکم ما

روی پرده ردی از خون

--------------------کشیده ای

کشیده هایت دیگر کشک

هر چقدر آن مترسک و سگ ها را

عوض بدل کنی سر هر کوچه

توی اشگ کودکان

بازی آقای گرگ اکسپوز می شود

امروز همه ی بچه ها می دانند

نام پدر پسر شجاع چیست

و حاج زنبور عسل نیش  هم دارد

پینکوی چوبی ما آدم شما نمی شود

ببخشید که کمی دهانمان سینک نیست

ما توی صف شما شیر نمی خوریم

و گهواره دیگر خوابمان نمی کند

دلمان دیوار

سرمان سنگ

بزنید توی گوشمان

ما دیگر باور نمی کنیم

نرو

 

دشمنی عادت اینهاست نرو                 عادتی بوده که آنجاست نرو

داستانی است پریدن با هم                   بنشین قصه همینجاست نرو

بیشتر از همگان خوبی هست             خوب من سهم توپیداست نرو

آنچه بگذشت تو بگذار و بیا              زنده  باد هر چه مهیاست نرو

گندم و سیب و هزاران نفرین               زندگی  غفلت حواست  نرو

آنچه لک لک به شما وعده گذاشت      حوض خشک لب دریاست نرو

نوبت ما که گذشت، اما دوست            کودکی، خسته و تنهاست نرو

آنچه این قوم شتروش دارند                 کینه ها بوده و برپاست نرو

گوش کن کوه به ما می گوید           آنچه از ماست که بر ماست نرو

                 شوکت شب، به چراغی بند است

                   روشنی قصه ی فرداست نرو                     

 

روزگار صف

همیشه سر ساعت هشت صبح

ما به تماشا نشسته ایم

زنگ را شما می زنید توی گوشمان

-         از جلو نظام!

ما  مجبوریم عقب گرد کنیم تا ته خودمان

راست راست توی چشمانمان خیره می شوید

می غرید به چپ چپ

ما چپه می شویم

توی ردیف شما.

روزهای سکوت و صف را ما بسته ایم

منت خدای را عزووووو...اجل که ما خوشبختیم

و نفس می کشیم با دو شکر

توی یک بازی تک مرحله ای

روزی هزار بار اجرا می شویم

ناظم  با چوبی از  بلندترین بید

 توضیح می دهد که درخت چوب دارد

و ما باید باور کنیم که بید نمی لرزد

هر چند دشمنی در محوطه ی جریمه اش تبر دارد

دوش...من..

دش............ منی که نمی فهمد.

دشمن کلمه ای هزار حرفی بود  

با شاخ و شمشیر

و سبیلی سگی توی کوچه ای تاریک

ما ساعت های بسیاری را صف بودیم

و سرانجام هر صبح، ما با دستهایی بالا

خدایا!

چنان کن که سرانجام کار

 تو خوشنود باشی از ما

و ما روزی سه بار بزرگ شویم

توی جغرافیای شما

و تاریخی که از تقلب ،توی کف دست

سر کلاس

وقتی بز با ر ز نوشته می شد

ما از خستگی دشمن خوابیدیم

و خواب دیدیم

دبستان محاصره است

و ما توی صف دشمن، درو شده ایم