کویر

یادداشتهای شبانه

کویر

یادداشتهای شبانه

خداحافظ

دلخور نیستم

تو خیلی دیر به دنیا می آیی

من زودی از زهدان مادرم جستم

کنه نبودم که خون بخورم

خوردم به تو

دراز به دراز

افتادم

وسط تابستانی بزرگ به حرف آمدم

ببخشید که ترا دوست دارم

ول  کن عمو

کوچه به پاییز رسیده و تو توی باغ نیستی

کیستی؟

دختر بابایی که بعدن به این سطر اضافه می شود

ما تقریبن در راهی درشت جا ماندیم

عجب حکایت ایست این علاقه

ایست می دهد که بروی

می ایستی که برود

بروم

برو

راستی بعدن بهانه بیاور

چال شده ام

طوری  که مادرم حتی

دستخطم را نمی شناسد

او در این سطر می رود

با چشمهایی که گویی از شاخه افتاده

بر می خیزی و انگشتت در دستم جا می ماند

می مانی ؟

ببین

سماور به خودکشی رسیده

چای حیف است

تو حیفی بگذار سیر ببینمت

دیدی

پاییز پیام برهنگی اش را به درختی داد

باد بی حوصله لابلای شاخه سرک می کشید

دختر آخرین دیالوگش را خواند

عاقلانه علاقه ورزیدن

شاید عاقبت به خیر می شویم

-  خیر  نمی شویم 

-  خر نشو

لبانت حسرتیست که  پشت درمی ماند

در ادامه ی این پاییز

دلم می گیرد

تو نیستی

بیرون حتمن بارانی هست

نظرات 4 + ارسال نظر
salar سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 17:47 http://earn-cash.blogfa.com

در آمد ۳۰۰٬$ در ماه تا سقف 100,000$ با یک کلیک

باور کنید جهت زندگیتون عوض میشه اگه یه بار و فقط یه بار

مطالب این وبلاگ رو کامل و دقیق بخونید . هیچ غل و غشی در کار

نیست. ذهنیت بد رو از خودتون دور کنید و شروع کنید به خوندن.

دقیقا" همون کاری که من کردم و الان از تصمیمم فوق العاده راضیم !

اول بخونید. حدس و گمان رو بذارید کنار! قضاوت و محاکمه رو هم بذارید

واسه بعد

مهر شنبه 28 شهریور 1388 ساعت 09:24 http://fo.persianblog.ir

وقتش رسیده در پی اجرای فرم هایی بدیع و با قیافه ای منحصر به خودت باشی رفیق! تخیل غنی و این شم زبانی فوق العاده ات را بال پروازی بلند کن تا برسی به متن و متن و متن ...
..
..
..
ببینم آن عینکی که داشتم مرا روی کدام تاقچه جا گذاشته !

وبلاگ نویس محترم
با سلام
به اطلاع میرساند سومین نمایشگاه بین المللی رسانه های دیجیتال از تاریخ 88/7/8 الی 88/7/18 در مصلای امام خمینی از ساعت 10 صبح تا 20 برگزار می گردد.
لذا از شما دوست عزیز دعوت می شود از بخش های مختلف نمایشگاه به ویژه سالن پایگاههای اینترنتی و وبلاگ ها بازدید نمایید.
سومین نمایشگاه رسانه های دیجیتال

هیچکی یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 09:47

... عجیب است ، دیگر پاهایم را احساس نمی کنم ، پاهایم دیگر هیچ چیز را احساس نمی کنند ، و این مایه ی سعادت است . و هنوز حس می کنم در ماورای دیدرس قوی ترین تلسکوپ ها هستند . آیا این همان پای کسی لب گور بودن نیست ؟ و به همین ترتیب باقی اعضایم . چون پدیده ی موضعی محض چیزی نیست که من متوجه آن شده باشم ، برای اینکه خودم در تمام زندگی چیزی جز یک رشته یا بهتر بگویم یک سلسله پدیده های موضعی نبوده ام ، آن هم بی هیچ نتیجه ای . اما انگشتانم هم در عرض های جغرافیایی دیگری می نویسند و هوایی که از میان ورق هایم می وزد ، وقتی خوابم می برد ، بی آنکه متوجه شوم ، آنها را برمیگرداند ، جوری که فاعل از فعل دور می افتد و مفعول یک جایی در خلاء می نشیند ، هوای جای ماقبل آخر نیست ، و این مایه ی خوشوقتی ست . و شاید سوسوی سایه ی برگ ها و گل ها و درخشندگی خورشیدی فراموش شده بر دستانم قرار دارد ...

(مالون می میرد / ساموئل بکت )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد