کوچه را آورده ام جلوی در
مرا قدم ببر
بردار بزن
تا داغم توی دست، لبی بزن
لبت تنوریست که می چسبد بچسب
ببین، چشم دیدن دارد
لب بوسیدن
توپی ام که توی هوای تو پرم
هی به زیر گریه می زنم ترا مرا؟
ببین!
سیر ندیده ام و سیر نمی شوم
سر به سرم بگذار برگردم
هنوز دلم بالای درخت اول است
می افتی و سرت به سنگ...
از حول سنگ تو نمی افتم،آب می شوم
ما کجای سنگ، سرمان خوب می شود؟ نمی شود
دلتنگی دوست می آورد
کوچه را می برد ته کفش
هر چقدرمرا بزنی
قدمی برنمی گردم
نه یا!
کار قشنگی است اما به گمانم هنوز کمی کار دارد و جز خودت کسی نمی داند ، نمی تواند .
مرسی
بگذار به لذت بردم اکتفا کنم
چون به قول مونا زنده دل:
سیگار دیگری بده امشب خرابم و...
پس از سلام یلدا راشادباش می گویم .
قربانت
لینکت را آن وسطها جایگزین یک نفر کردم
اینجوری سریعتر گیرت می آرم
به روز کردی خبرم کن...
سلام
دوست گرامی تاراز عزیز
ممنونمکه سرمی زنی و مرا می خوانی شب یلدا بر شما هم مبارک امیدوارم شب های دوستی وانسانیت همین قدر بلند باشد.
با احترام
اول و آخرت خیلی حال داد تاراز!
..................................
من و این همه مایی
همه این تن و تن هایی
..
..
..
من و این تن ت ت تن خایی
آقای تاراز عزیز که من هی خوشم می آید تو را به نام فامیلی ات صدا کنم و خودت را تصور، وقتی این شعر را بخوانی با صدا و لحن و ضرباهنگ صدایت ...واااااااای ...
کلی زیبا بود. حظ برد دلم و تنگ رفت واسه آن وقتا ... چرا شعر نمی خوندی اون موقع؟ هی بلد بودی فقط عاشقیتت رو نشون بدی به ما تا دلمون از حسادت بترکه با اون بانوی نازنین قشنگِ مهربون ... سلام برسونین بهش. زیاد
سپاس دوست عزیز... پیروز باشید... لذت می برم از اینجا...
سلام دوست عزیز
در دنیای کلمات اینگونه بازی کردن که در خدمت تصویر باشد زیباست و زیبایی در کلمات باید در خدمت تصویر جان دار باشد که در این پست شما جاری و به جا بود که به جز یکی دو مورد که حتما شما خودتان هم پی برده اید.
تا بعد بدرود.
سری بزنید که نگاهتون خوشحالم می کنه، نظرتون خوشحالترم.
بروزم با:
دوشعر
و مطلبی در مورد همایش شعر پیشرو
سر که می زنی؟
سلام دوست من
به روز هستم شاد میشم سر بزنی
آقای دوست عزیز ... شما چرا ایمیلتون رو نمی نویسین گوشۀ بلاگ؟ من بخوام تولدتون رو تبریک بگم باید چی کار کنم؟
ابتدای شعر خوب است .یعنی خوب شروع می شود . تفکری آمیخته با عاطفه که من مخاطب را به خود جذب می کند و باعث می شود فکر کنم که با شعر جذاب و درگیر کننده ای روبرو هستم اما این روال ادامه پیدا نمیکند یا بهتر است بگویم اصلن روال نمی شود و جذابیت خودش را از دست می دهد . چیزی که باعث این اتفاق در این شعر و اینگونه شعر ها می شود به عقیده من تکنیک زدگی افراطی آن هاست . تکنیک هایی که ادعای تفکر و فلسفی بودن دارند و سایر عناصر شعر را تحت الشعاع قرار می دهند و به همین دلیل احساسات من را بر نمی انگیزند .
بگیر
سراغ مرا از کافه های قبل از انقلاب بگیر
از خیابان بو علی
از بیمارستان سینا که روانی شده است
به پرستار گفتم :
به جای این حرف ها
بگذار رگ خوابت را بگیرم
با سلام
سنگ های جهنم به روز شد
در این گوشه دنیا دلتنگی هایم را حراج کردم زیر قیمت شاید کمتر عاشق باشم اما
برای دوست خوب خودم همیشه ایستاده ام به نشانه ادب و شرمساری .
«انگار پای ثانیه ها لنگ می شود وقتی دلی برای دلی تنگ می شود»
درود به شما دوست دوست داشتنی
ممنونم از مهر شما
امشب بروز شدم
این شب و روز بدجوری به من چسب شده اند
منتظرم که ببینمت و بخوانمت
تمام.
خوب بود تاراز
خوب
تا بعد...
ممنون از حضورت تاراز عزیز
امین قضائی بازداشت شد .
با درود/زیبا بود/به ویژه تصاویر زنده و درونی شده اش/به روزم و منتظر حضور سبزت.
سلام. کجایی آقای برادر؟
عالی مقاما !
..
..
..
قلم گرفته انگشتم را
و من همین طور مانده پادر هوایم
و خون است که سر می رود از هر جایم
سرم سنگین و ُ
دلم هوایی شده تا سری بزنم باز به ملک ِ شما
قلم گرفته انگشتم را
نمی گذارد پدر سگ صاب !
سلام تاراز جان
کار خوبی بود مخصوصن وقتی جزییات و اینقدر ریزبینانه و نو بیان می کنی
با بازی های زبانی و تصویریت و ریتم کار نفس کشیدم
(و یک مسئله : به نظرم اواسط کار تصاویر کلی میشن یعنی شاید آشنایی زداییت از سنگ و سر و ... و حتی توپ که فکر می کنم با فضای کار چفت و بسط نشده)
کار عاشقانه ی خوبی بود (من عاشقانه گرفتم) لذت بردم ممنون.
راستی من هم به روزم و چشم به راه نظرات سازندتون
موفق باشی.
دارم خودم را توی آغوش تو می بینم
[دارند خنثی می کنند این آخرین مین را]
تو خواب های خسته ام را در بغل داری
[می آورند از جبهه یک تابوت غمگین را]
آخرین پنجره با عناوین زیر به روز شد:
خبر چاپ شماره دوم نشریه همین فردا بود
نگاهی اجمالی به مطالب نشریه
و شعر که منتظرش بودی
روز امدی دیگر....