کویر

یادداشتهای شبانه

کویر

یادداشتهای شبانه

روزگار صف

همیشه سر ساعت هشت صبح

ما به تماشا نشسته ایم

زنگ را شما می زنید توی گوشمان

-         از جلو نظام!

ما  مجبوریم عقب گرد کنیم تا ته خودمان

راست راست توی چشمانمان خیره می شوید

می غرید به چپ چپ

ما چپه می شویم

توی ردیف شما.

روزهای سکوت و صف را ما بسته ایم

منت خدای را عزووووو...اجل که ما خوشبختیم

و نفس می کشیم با دو شکر

توی یک بازی تک مرحله ای

روزی هزار بار اجرا می شویم

ناظم  با چوبی از  بلندترین بید

 توضیح می دهد که درخت چوب دارد

و ما باید باور کنیم که بید نمی لرزد

هر چند دشمنی در محوطه ی جریمه اش تبر دارد

دوش...من..

دش............ منی که نمی فهمد.

دشمن کلمه ای هزار حرفی بود  

با شاخ و شمشیر

و سبیلی سگی توی کوچه ای تاریک

ما ساعت های بسیاری را صف بودیم

و سرانجام هر صبح، ما با دستهایی بالا

خدایا!

چنان کن که سرانجام کار

 تو خوشنود باشی از ما

و ما روزی سه بار بزرگ شویم

توی جغرافیای شما

و تاریخی که از تقلب ،توی کف دست

سر کلاس

وقتی بز با ر ز نوشته می شد

ما از خستگی دشمن خوابیدیم

و خواب دیدیم

دبستان محاصره است

و ما توی صف دشمن، درو شده ایم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد