ادیپ

 

این روزها

(روز وشب مهم نیست ادامه بده)

دنیا، تنهایی کوهی است که ریزش کرده

راهی مانده زیر دست و پا

دست و پا می زنیم تا برویم    نمی رویم

در یک نمای درشت تر

پیاده می شود اتوبوس

نمی گذارم ادامه بدهید آدم ها!

آدم ها؟

ها آدم ها

آنها طبق برنامه آماده اند

گوش راه را می پیچانند

گردن می کشند

می زنند به گردنه های بلند

بلندتر

من مجبورم کمی نمک به این فیلم اضافه کنم

ببخش و کمی نگاه کن

پوست پلنگ و گرگ می پوشیم   پوشیدیم 

تا می آییم آینه ای بگیریم  که گرفتیم

تفنگ به دستی آماده ی شلیک و شکلکیم

آتش به هر چه روبرو... ت تتق ترق

روشنی آتش قشنگی است    نیست؟

سیگاری روشن کرده ام سر این آتش

بگیر تا برایت تعریف کنم پسر 

شکلک در آورده آینه

شده ای شکل وشمایل شمر قهوه خانه ای

آینه دور برداشته حتمن که شمر به قهوه خانه شعر می گوید

کابوس های مادرت را تعبیر کرده ای ببین

پسر لباس عوض می کند

اسطوره اش  نمی کنم   ولی     چرا؟

ادیپ ادامه می دهد نفرین ها را

و هر چه سنگ بر سرش

بشمار یک   دو بدو      

 تا این پرده تمام شود چند چکمه ی دیگر باقیست

رادیو با تاخیر(در لابلای نتی قشنگ) نتیجه می گیرد

بگیر این خط را و بیا سر این سطر

آدم نطفه ایست که بسته نمی شود خرش

مژده! مژده!  مژده!

"نوزادان پیش فروش

با هوش تر از همیشه ایم...... "

تو به دنیا می آیی

در حالیکه به اندازه ی پدربزرگت، پیری.

من هوش حسابی ندارم    درست  

تو هم داری دور بر می داری

ببین !