شششما؟

اینم (ایستت داده بر اولین پله های خود)

لنگه به لن گگه ی پایی  که نمی روم در کف ششی 

پوزاره ی  رازهای کو..کودک کیم

 که فقیر نبود چشمانش سیاه بود   دفترش

آس س سمان نم را نم نم زیرببا باران جا گذاشته ام    گذشتتم

آسان از دست داده ام  تمام رخ دخ ختری را که  

 عاششق نبود...ام؟

سسواریی ام که از هر اس سبی افتاد – افتادم و اف نگگفتم

دسست دراز نمی کنم  تا ججواب ششما باشم     نیستم

 ممی خواهم بلند ترتر بگویم ن ...ه! 

ن هه...... ای بزرگ راه بز رو

می خواهم خر خودم را سوار شوم

و ه ..هی خودم را بگگگگ گویم  

نیامده بودم تا دربست کسی شوم   نششدم

برنگشته ام تا تا بخورم توی تو..توبه

عصصا به دسستی نگرفته ام تا بیاورم خخدا

ففرعوونی ام که عصصا قاطی سیگگارش می بلعد   

ببلعم و تقدیر نی نیلی ام را سیاه کنم

هه ...ه هی برمی گردم، سر هر حرف

 تا چیزی را جبرران کنم که جبری یست 

من روی این من ..ن ام، تاکید می کند

هر چند، چند چند کل لمه دورررتر بدوم

و دیر تر برسس ام به ششما

ششما؟