سگ

  زنده است هنوز

مثل خودش( یک سگ استخوانی)

کنار اتوبان بزرگ شما ایستاده است

و بدن اش مثل ساعت ناکوک یک خودفروش گرسنه

هی هرزه، کنار خیابان چرخ می زند

ببخشید اگر توی این پاییز

 کمی هاری اش گل کرده

او متاسف چیزهای بسیاری است

چیزهایی که می خواست ولی نشد

حتی ...

لطفن جلویش نقطه نگذارید

سگی توی این شعر دارد سانسور می شود

بگذارید حرف بزند

شما هم بزنید

توی سرش و صورتش

او صورتی است

سگی صورتی که

دستهای سنگی بسیاری راتجربه کرد

تنها یی که دم نمی جنباند

هر کاری کنید توی باغ  نیست

او برای شما پارس نمی کند