بقچه ای را
میان تاریکی جا گذاشت
دختری که تقدیر سیاهی داشت
وبرای طفلش نمی خواست
نمی خواهم
نمی تواند که بخواهد
بیچاره همه ی زورش را
زده بود توی سرش
دنبال چه به دنیا آمده ای مرا؟
فکر کرده ای بخت تو
از چشم من قشنگ تر می شود
دخترک
دم بخت
بختک افتاده بود روش
آنقدر رفت زیر
که شکمش بالا آمده
بالا آورده دخترک
توی این دنیای فراخ
کارش به کوچه های باریک
رسیده سر این راه
سر راهی ام
شناسنامه ی چندم یک زن
وصدای گریه ی طفلم
ازنیمه ی آن شب
به روز بعدی افتاد
افتادم به دو
چار دست و پا
ما را ماراتنی ست زندگی
هر چه بدوی بیشتر جا می مانی
این هم بچه ام
پسری نحیف
حیف نیست ؟
نیست سیمرغی
میدان فردوسی خالی ست
میان کاسه ها
دست بدست شدم
با بوی تریاک
وخوابی که میدان انقلاب را سنگین کرد
قدم نمی رسید
کنار جاده بایستم
و دست شکسته ام را
درآدمهای بعدی تکان دهم
در نبود من
جاده جلو زده بود
ومادری که عقب ماند
با کاسه ای آب
که از چشمی پر بود
شعرای قشنگی داری...خوب و معنی دار..به وبلاگ منم سر بزن...خوشحال میشم
به "تقدیر سیاهی" معتقد نیستم
کارت زیباست مهربان اما زبانت یک دست نیست . شاد باشی
قدم نمی رسید
کنار جاده بایستم
و دست شکسته ام را
در آدم های بعدی تکان دهم...
من هم موافقم که مثلن سطرهای توضیحی را برداریم تا شعر بهتر نفس بکشد رفیق!
یک نمونه اش :؛دختری که تقدیر سیاهی داشت؛
بقچه را میان تاریکی جا گذاشت / دختری که خیلی داشت و نداشت / برای طفلی که نمی خواست / نمی خواهم / نمی تواند که بخواهد ...
..
..
..
میدان فردوسی دیگر پسری ندارد !
کلاه از سر بردارید !
مقاله ای از مازیار نیستانی پیرامون شعر محسن کاشانی .
" آفریدگاران فروتن شعر " به روز است .
پسآ آدم
با شعر تازه و متفاوتی از "حامد داراب" (اپرای بیست و هفتم ژانویه)
چشم به راه شماست
حضور، نقد و نظر را دریغ نفرمایید
جنگ یا بازی
هر جور می خواهی بخوان اما
من و این دیوار
هنوز با هم کار داریم
..
..
..
او چهره عوض می کند مدام و من / با سری که دارم / می روم توی دلش ...!
آبانِ غریبِ بیقراری آمد
باران به سراغِ آسماری آمد
سمْضربهی خاطرات را میشنوی؟
هنگامِ غروبِ بختیاری آمد
مراسم یادبود سومین سالگرد درگذشت خورشید موسیقی لری بختیاری × بهمن علاءالدین ( مسعود بختیاری ) × در کرج
جمعه ۱۵ آبان بر مزارش در بقعۀ امامزاده طاهر(ع)- اتوبان تهران_کرج فاز 4 مهرشهر- و از ساعت ۱۴:۰۰برگزار خواهد شد.
سلام.
امیدوارم خوب باشید.
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید.
[گل]
با نام خدا
سلام دوست عزیز
خواندمت گرامی
به خواندنم بیا
یا حق
..
..
..
این جا از راه و ریل و پل خبری نیست و من برای رفاقت با شما نیست که دارم خودم را جر می دهم و تکه تکه در هوا پخش می شوم به صورت کلماتی که شکل فحش و فریادند !
سلام
گفته بودی خبرم کن باخبر باش و غزل بخوان
با عرض تسلیت
به خاطر کشتار برادران و خواهران بی گناهمان
در ظهر عاشورای محرّم الحرام!!:
وبلاگ «سید مهدی موسوی» بعد شش ماه و اندی به روز شد...
.
با اینها منتظرم:
1- دو شعر جدید که در جای دیگری نخوانده اید
2- متن و شعری از «فروغ» در حال و هوای این روزها
3- محاکمه ی آرمان ها در خیابان (نگاهی به فیلم آخر کیمیایی و چند دیالوگ ماندگار از او)
4- قر دادن زیر تیغ (بررسی وضعیت بیمار تعامل مؤلف و منتقد در ایران)
5- مثل همیشه جملاتی از «شمس» بزرگ!
6- خبرها و لینک هایی داغ از همه جای ادبیات و هنر
7- کنار پله ی تاریک (خبرهایی از برادر ترانه سرا و شاعرم: حسین صفا)
8- ستاره های سربی (غمنامه ای از یک ستاره که دوست داشت خاموش شود)
9- انتقام با طعم سیب زمینی (تحلیلی از وضعیت امروز جامعه ایران)
10- عکس هایی دیدنی از شاعران و دوستان کارگاه و...
و
مثل همیشه گوشه ی دنیا منتظرم
با شعر، با ادبیات، با غم، با عشق...
سلام همتبارعزیزاینک که قدم مبارکی درراه اشاعه فرهنگ ایل برداشته ای ما هم به کمک شما آمده ایم تا تنها نباشید و به کمک هم به معرفی فرهنگ غنی یمان بپردازیم با تبادل لینک حتما این امرعملی است دست یاری به سوی شمادراز می کنیم درصورت تمایل به تبادل لینک لینک وبلاگ میوند رادروبلاگ تان قراردهید وسپس به ما اطلاع دهید تا وبلاگ شمارا هم ما لینک نماییم ممنونم ازبزرگواریتان کاکاجان
درود
کسی بی خبر آمد
مرا دست خودم داد
کسی مثل خودم غم
کسی مثل خودم شاد ....
کسی مثل تو ای دوست
مرا یک شبه رویاند
کسی مرثیه آورد
برای دل من خواند .....
***********************
خواندمتان و بسیار زیبا بود
تنهایم نگذارید
به امید بودنتان هستم
[گل]
بسیار زیبا می نویسید.
لذت بردم.
موفق باشید
درود بر شما
با شعری در سطرهای مشقت به روز شدم
میخواهم که بیایی و سطری بنویسی
منتظر انگشتهای شما برای تایپ حرفهایتان هستم
بدرود
قصیده ی "زن"
هر چند خوانده اند کسان رهزنش
ننگا بر آن کسیکه زند ره زنش
ننگا بر آنکه می زندش ره کسی
کِش نیست در دو دست به غیر از تنش
ننگا بر آن کسیکه فریبد کسیش
کو نخ دهد که وی بزند سوزنش
مرگا بر آنکه راست کند کژدمش
وایا بر آنکه هوش برد کودنش
وحشتفزاست ظلمت زایای وی
نوری نتابد ای پسر از روزنش
مزدت نمی دهند که ریزی عرق
چندین مکاو بیهده در معدنش
از چاله اش به چاه نیفتی عزیز
گر خود منیژه است مشو بیژنش
عمری مترس1 کِشته ی خود کرده شد
هر کس که آب کوفته در هاونش
هی بر درش به لابه زبونی مکن
کت نفکند زبان زبون افکنش
کم باشی از خروس اگر افتی به بند
در تور آن که تور کند ارزنش
پروانه ی دخول در آتش دهد
پروانه وش مگرد به پیرامنش
آب ار زنی بر آتش گیرای وی
دامن بگیرد آتش تردامنش
راه خروج بسته بُوَد گرچه هست
رمز ورود دکمه ی پیراهنش
زیرش بزایی ار بنهد بار خویش
گاوت بزاید ار کنی آبستنش
میدان اگر به تاخت و تازش دهی
از مانع حیا گذرد توسنش
دارد چو گربه پنجه ز مخمل ولیک
در لاک آشتی نرود ناخنش
در صلح نیستش مگر آغوش باز
در جنگ نیست شیوه بجز شیونش
با آن زبان درازی و پرچانگی
گاه سخنوری شنوی الکنش
با یک پیاله گرم شود کله اش
با یک اشاره نرم شود آهنش
عقلش به بانگ طبل نیاید به هوش
رقصد ولی به ساز دهل باسنش
نقلست نقص عقلش و یا للعجب
در مکر سجده می کند اهریمنش
روزش چو شام تیره و تاری شود
هر کس که پند من نکند روشنش
از پا درآورش گنهش پای من
خونش به گردنم بشکن گردنش
" سید حامد احمدی "
________________________________________
1-مترسک
"عمو دست قیچی ..."
...سفیدی برف چشم را می زد ؛ خیابان آناتول فرانس ، خالی از ازدحام بود ؛ دختر کنار دست پسر ، ایستاده بود ، و هر دو به دور دستی خیره بودند . برف لحظه ای از بارش باز نمی ایستاد ؛ سرما تا مغز استخوان هاشان را می آزرد . دختر نگاهی به پسر انداخت و گفت :
..." سردمه بابک ...!"
سبز بمانی رفیق !
..
..
..
گاهی که رفتن از درون به بیرون ( از من به تو ) بهانه نمی خواهد...
خواندیدنی "ولیعصر استریت" را گذاشته ام تو "هواخوری". گمانم بهترین جاهای تنم را کنده و گذاشته ام توی این سفره که نوش جان کنید !
سلام
به روزم با بهترین عیدی که میتوانست نوازشگر چشمهای من باشد.
قدم رنجه فرمائید.
سلام
خواندم .ممنون
من هم به روزم
سلام
دعوتید به صرف یک بحث فمینیستی و سیب زمینی:
بعد از 9 ماه
با یک شعر جدید و کلی خبر و مطلب
«فاطمه اختصاری» به روز کرد
خبر چاپ کتابم:
«یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها»
و قرار دیدارمان
در نمایشگاه کتاب امسال:
. . . . انتشارات «سخن گستر»
خبر کامل چاپ کتاب چند تن از مطرح ترین شاعران جوان:
دکتر سید مهدی موسوی/ وحید نجفی/ الهام میزبان
محمد حسینی مقدم/ محمد ارثی زاد
شهرام میرزایی/ مینا ارشدی
راستی
طرح جلد کتاب را هم حتما در وبلاگ ببینید!
و کلی مطلب از همه جا و هیچ جا...
از الان منتطر دیدارتان در نمایشگاه هستم
نه برای فروختن کتاب
برای حرف زدن و ادبیات
برای شعر...
منتظرم...
کاش اینجا هنوز می شد با دستخط خودت ببینمت....