کوچه ی تاریکی بود
من در دست تو روشن شدم
با آن انگشتان ظریف
مرا ورق بزن
بزنی سر بلند نمی کنم
از بلندی ات افتاده ام توی خواب
پرت و پلا نگو پسر
تویی که پرتم می کنی توی پلا دختر
من؟
بیا کمی عاشقی کنیم
کوچه تاریکیست
چشم به چشم نمی رسد
مرا به خودت برسان
ما رفته رفته درشت تربه هم می چسبیم
داریم می رسیم به ته درخت... گلی
گلی دختریست
ریشه زده توی سینه ام درشت
سرطان خوش خیم خوب است
بیا خوب باشیم
ما به محوطه ی جریمه رسیده ایم
آدم ها....
ببین کسی نیست
منم
تویی
و این همه ما
مرا بغل بزن
نفس بکش
زیر این درختها
کاری دستم بده.
مرد به شکار میرود...و میستیزد...زن دسیسه میچیند و خیال میبافد....او مادر وهم است..مادر خدایان..چشمی نابینا دارد...پر و بالی که توان پرواز به بیکران تخیل میبخشدش...خدایان همچون مردانند..:
بر سینهی زنی زاده میشوند و میمیرند...
.
.
شعرایی خیلی قشنگین...مال خودتون یا....؟
این شعر را دوست دارم.
به جان هر کی، این شعرت یک حالی بود که ... نمیدانی از دیروز تا حالا، چند بار هی خواندهام آن را و آن پایانش که معرکهست آقا؛ ببین کسی نیست / منم / تویی/ و این همه ما / مرا بغل بزن/ نفس بکش/ زیر این درختها / کاری دستم بده.
اصلن، همین :: کاری دستم بده :: آدم را زیر و رو میکند، حالی به حالی ... خیلی دوستش داشتم. بیشتر از خودت و خاطرههات حتا.
شیرین است... آدم مزه مزه می کند خلوت کردن را ...
قشنگ بود
ما کلی مخلص شماییم آقا. ارادات. زیاد.
مرا بغل بزن نفس بکش زیر این درخت...!
.............................................
..
..
..
حرف اضافه موقوف!
ملت می پرسن شاعر این شعر کیست؟ چی بگم؟!
سلام
با مطلب تورم بروزم ومنتظر انتقا شما
خوشحال می شم لینکم کنی .
یاحق
با سلام. مجله ی الکترونیکی امضا شما را به حضور در جمع کاتبان کلمه دعوت می کند ومنتظر کتابت شما در امضاست.با احترام محسن بوالحسنی
دوست دارم شعر مرا به بازی بگیرد و تواناییها و وجوهی از من که در زندگی روزمره مجال بروز پیدا نمیکند، در شعرم خودش را نشان دهد. شعر این فرصت را به من میدهد که هم خودم را طور دیگری ببینم و هم جهانی را که در آن زندگی میکنم و پر از سوال است ، تحمل کنم. شعر برایم فرصت فریاد زدن و منم منم گفتن است!
..
..
..
این شعر های بی موضوع!
(گفت و گوی رضا قنبری با مهرداد فلاح )
کار/ گاه دلتنگی هم دارد...
.
با یک تریبون آزاد در وبلاگم پیرامون همه اتفاقات اخیر به روز هستم
.
با یک دوچرخه دور خودم چرخ می خورم
آه ای خدای بیشتر از حد دروغکی
[ گنجانده ام جهان تو را در تصورم ]
و البته با شعری جدید به نام کیهان بچه ها
( جواب چیستان های مطرح شده در شعر را اگر پیدا کردید برایم کامنت بگذارید)
انسان محو! معنی در متن گمشده
گرچه جهان کلام به آخر رسیده ایست
دلتنگی ات بزرگتر از گریه کردنت
تنهایی ات بلند تر از هر قصیده ایست
بعد از خیلی وقت به روزم
با چند تا اتفاق خیلی ساده
با یه شعر
و اینکه
این دوتا بیت هم که اینجا نوشتم هیچ ربطی به من نداره
مال سید مهدی موسوی هستش!
همین
سلام دوست عزیز
با بدون شرح منتظر شرح شما هستم........
تا بعد یا حق.
سلام . وبلاگ زیبایی دارین . به وبلاگ من هم سری بزنید و اگه دوست داشتید اون رو لینک کنید . موفق باشید .
کوجایی آقا؟
درود دوست گرامی
سپاس از مهر شما
بروزم و منتظر
شاد باشید و پیروز
سلام تاراز عزیز
همانطور که توقع داشتم مطالب قوی و تاثیر گذاری را می نویسید . از شما دعوت می کنم که در بزرگترین جایزه ی ادبی ایران شرکت کنید . لطفا حتما وب لاگ من را مطالعه کنید تا در مورد جایزه ی ادبی ایران بیشتر بدانید . این یک دعوتنامه ی خصوصی برای شما از طرف دبیر اولین جایزه ی ادبی ایران است . لینک سایت جایزه ی ادبی ایران هم در قسمت پیوندهای روزانه ام است
بیا و آبشار ِ شاعر ساخته را ببین!
..
..
..
این جا کجاست ؟
آقای دوست عزیز شما کجا تشریف دارین نیستین؟
...
با سلام
نوشتن،بیرون پریدن از صف مردگان است.(فرانتس کافکا)
به روزم و منتظر نقد و نظر شماهستم.
یا حق.
بعد یک سال بغض...
با «اگر شبی از شب های زمستان مسافری...» به روزم
.
.
به یاد «مرد بی وطن»
به یاد دوست و استاد سفر کرده:
........................................ «دکتر سید مهدی موسوی»
.
.
داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت داشت
با چندین شعر جدید که قبلا نخوانده اید
آه پدر،پدر، مادر تو را در گنجه آویزان کرده...
با حرفهایی صریح و بی پرده درباره جشنواره های «میبد» و «تبریز»
.
.
صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و ...
با خبر چاپ:
...................سومین شماره نشریه همین فردا بود
با لینک هایی از جشنواره های مختلف
با لینک شعرها و داستانهایی توپ از بچه های غزل پست مدرن و کارگاه
اعترافات یک سارق مادرزاد...
.
.
و با 26 لینک
فقط 26 لینک
تقدیم به:....
با یک سال نه! با 22 سال بغض به روزم.
سال های سال دری وری می گوییم تا شاید روزی روزگاری برسیم به معجزه ای که شعر!
..
..
..
لرزانک ٍ برگچه های آویخته بر باد !
1
برای دوست داشتنی که دارد هر روز بزرگتر می شود
2
با شعری که دارد روی میز یخ می زند
3
به اندازه 44 روز دلتنگی برای مهدی موسوی ای که این روزهای دیر معلوم نیست در کدام دور است
4
برای شعری که با همه کوچکی و تنهایی اش منتظر نشسته است
.
.
.
بدون گریه
بدون بغض
بدون هیچ چیزی غیر از گربه ام
در خانه خالی،خالی،خالی...
منتظر چی هستم؟
شما؟!
این شعر تقدیم به آنانی که:
سلام. شما مشکوک میزنی آقا؟ لابد پی کار و زندگی هستی. نه؟ خوب باشی و شاد عینهو همیشهای که من یادمه. به یادتونم خیلی
بروزم
بروزم
بروزم
نگران نباش.متاسفانه هنوز زنده ام
شعر خوبی بود . آفرین
سلام تاراز عزیز
با برگردان داستانی از "ای.ری نورث وورثی" به روزم و منتظر...
باشی و به تر!
قطار می رود با سرعت
و خورد می کند
استخوان مسافت ها را
سلام حال شما خوبین
مرسی از نوشته هاتون وبلاگ عای دارین با کلی مطالب زیبا و خوندنی
امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیم
به کلبه ویران من هم سری بزنین
ممنونم
موفق آبی عاشق باشین
آرزومند آرزوهای شما ....کیانوش
یا حق
سلااااااااااااااام !
آقای شاعر چرا آپ نمیشید؟
اصلا زنده اید؟!!
سلام
حیف دیدم حالا که اینهمه زیبا و تاثیرگذار می نویسید شما را به جایزه ی ادبی ایران دعوت نکنم . بهترین اتفاقی که مطمئنم از حضور شما در این جایزه ادبی خواهد افتاد ، این است که آثار شما در کتاب برگزیده های جوان ادبیات ایران چاپ خواهد شد و همه ی ما علاقه مندان ادبیات در ایران از آن لذت می بریم . ضمنا شما رو لینک کردم . نه به خاطر اینکه من رو لینک کنید . به خاطر اینکه در جمع دوستانم باشید و هراز چندگاهی به شما سر بزنم . راستی در مورد جایزه ی ادبی ایران در وب لاگم توضیح کامل دادم.
با مهر و امید موفقیت شما