این روزها
(روز وشب مهم نیست ادامه بده)
دنیا، تنهایی کوهی است که ریزش کرده
راهی مانده زیر دست و پا
دست و پا می زنیم تا برویم نمی رویم
در یک نمای درشت تر
پیاده می شود اتوبوس
نمی گذارم ادامه بدهید آدم ها!
آدم ها؟
ها آدم ها
آنها طبق برنامه آماده اند
گوش راه را می پیچانند
گردن می کشند
می زنند به گردنه های بلند
بلندتر
من مجبورم کمی نمک به این فیلم اضافه کنم
ببخش و کمی نگاه کن
پوست پلنگ و گرگ می پوشیم پوشیدیم
تا می آییم آینه ای بگیریم که گرفتیم
تفنگ به دستی آماده ی شلیک و شکلکیم
آتش به هر چه روبرو... ت تتق ترق
روشنی آتش قشنگی است نیست؟
سیگاری روشن کرده ام سر این آتش
بگیر تا برایت تعریف کنم پسر
شکلک در آورده آینه
شده ای شکل وشمایل شمر قهوه خانه ای
آینه دور برداشته حتمن که شمر به قهوه خانه شعر می گوید
کابوس های مادرت را تعبیر کرده ای ببین
پسر لباس عوض می کند
اسطوره اش نمی کنم ولی چرا؟
ادیپ ادامه می دهد نفرین ها را
و هر چه سنگ بر سرش
بشمار یک دو بدو
تا این پرده تمام شود چند چکمه ی دیگر باقیست
رادیو با تاخیر(در لابلای نتی قشنگ) نتیجه می گیرد
بگیر این خط را و بیا سر این سطر
آدم نطفه ایست که بسته نمی شود خرش
مژده! مژده! مژده!
"نوزادان پیش فروش
با هوش تر از همیشه ایم...... "
تو به دنیا می آیی
در حالیکه به اندازه ی پدربزرگت، پیری.
من هوش حسابی ندارم درست
تو هم داری دور بر می داری
ببین !
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری
سلام دوست من
خواندم واستفاده کردم از شعرهایتان.
سلام . شعرت را اندکی شتابناک یافتم . فکر می کنم خودت بهترین کس هستی برای رفع این مشکل .
درود دوست عزیز
خواندم... دقت بیشتری می طلبد.
باهم در فرصتی گپ می زنیم.
از لینک هم سپاسگذارم ...
کل شعر یک طرف
چند سطر آخر هم یک طرف
آفرین
لذت بردم .
به منم سری بزن .
ممنون
فکر کنم شما می خوای یه مثنوی بنویسی دربارۀ اودیپ! آره؟
بله در یک نمای درشت
پیاده می شود اتوبوس!
..
..
..
بچه دارد بازی می کند چه کارش دارید؟!
سلام عزیز
زبان شفاف و موجزی را بکار گرفته اید با این ایماژ
های خوب -گوش راه را بپیچانم -اتش به هر چه روبرو بنشینم -او در فصل شکوفه درو می کند -شکلک در اورده...شکل و شمایل شمر قهوه خانه ای -به اندازه ی پدر بزرگ...که چفت و بست خوبی به شعر می دهد با پایان بندب خوب اما روایت شعر شکل ذهنی ان را تا حدی به -اشتراک معنایی - نمی نشاند با این که شعر بلند است موجز نشسته است . ضمن اینکه در سطر چهارم با توجه به -راه -مصرع قبل واژه ی - تا برویم-شاید بتواند حذف شود و ..مصرع - مژده!مژده !مژده !که سه بار با علامت تعجب امده است خود تا کید رامی رساند اینگونه به نظر می رسد که - با تاکید عجیب -دخالت بیرونی در روند طبیعی شعر است و...وداوم باشید .
پایانه ی حرفم را همراه من :-مداوم باشید -بخوانید .
سلام. جالب بود. به من هم سر بزن. خوشحال میشم. اگر با تبادل لینک موافقی پیغام بده.
سلام دوست عزیز! جالب بود. خواستی به من هم سر بزن. خوشحال میشم.
این آواز
از دهان و گلویی می آید
دهانی بازمانده!
هوای سوخته از پنجره ی جلویی تا انتهای خانه
دست می زند
بر تنِ مردگان
"رویابینی های مریم پالیزبان"
در
وبلاگ "هنر آزاد"
با سپاس
شعرت تامل انگیز است اما هنوز چند گامی راه دارد که تا شفافیت بپیماید .و می پیماید
سلام ...
بشمار یک دو بدو
تا این پرده تمام شود چند چکمه ی دیگر باقیست
سلام.
ناز و خرام خزان
در
دایره ی افسون !
درود
این جایی شبیه آغاز لذت بردنت بود
زیاد بردم
هرچند از چند جهت گیجم
منتظرت هستم
بدرود
ما چند بار زندگی می کنیم !
چند بار می میریم !
می گن وقتی انسان می میره درست بیست و یک گرم از وزنش کم می شه
این بیست و یک گرم چه چیزی در خودش داره ؟!
چه چیزی رها می شه ؟!
کی باید به لحظه ی رهایی برسه ؟!
چه بخشی از ما با اون می ره ؟!
چه چیزی باقی می مونه ؟!
گردش و چرخش و دایره / دنیاست دیگر
سپاس گرامی
...
تو می چسبی
مثل بوی پیپ
برای دیگران
.........
با احترام و پیوست نارنج و آبی
شعری از تیرداد نصری
..........................
باید می فهمید زودتر از اینها می فهمید؛
و با دلخوری رادیو را بست .
باید می فهمید زودتر از اینها؛
و با دلخوری تلویزیون را خاموش کرد
روزنامة عصر را کنار گذاشت .
« شاید کودکانت هم ، چیزها را از تو پنهان می کرده اند »
اینبار با تردید به آنها نگاه کرد
«شاید همسرت هم ؟»
به او هم با تردید نگاه کرد .
در خیابان از کنار ما با عجله رد شد
و ما که می دانستیم آگاهی ، شکل دیگری از زیستن است
صدایش زدیم :
شورانگیزترین خبرها با او در میان گذاشته شد تا در خودش نشکند
رنگین ترین تصویرها پیش چشمانش کشیده شد
و مژدگانی نایاب ترین گمشده این سالها را به او گفتیم .
او حالا با کلماتی که هیچ رادیویی پخش نمی کند -
که هیچ روزنامه ای -
که هیچ تلویزیونی -
چیزی نو ساخته است ؛ با دوام - مقتدر
آنقدر که بتوان با اطمینان به آن پناه برد
آنقدر که بتوان با اطمینان بر سفره اش نشست .
آمدم نبودی
روی دیوار کوچه نوشتم
بوق زدن ممنوع
تا شعر هایت آرام بگیرند
بوق برایشان خوب نیست
شب ها خوابشان نمی برد
لا لا یی خوب است
اگر در دلت بخوانی
سلام و تسلیت متقابل دارم عزیز ...
تمام نشد این آموزش سر بازی سر با زی زی زی؟
..
..
..
به دنیا که می آیی پدر بزرگی!
آخر قصه خوبترین آدم ها؛
همیشه کسی را که دوستش داریم؛
از دست می دهیم
سلام چطورید؟
سری به ما نمیزنید خوشخال میشم اگر ببینمتون توی خونم
در دوباره خوانی باز بازی کرد بامن این بازی!
..
..
..
در پاسخ خیام ظهیری باید بگویم : شعر آوانگارد از دید من یعنی شعری که تعریف شعر را دگرگون کند . یعنی چنان قیافه ی تازه ای داشته باشد که در برخورد های اولیه ، به عنوان شعر باز شناختنی نباشد. یعنی تیغ بردارد و بیفتد به جان خودش و فریادش به عرش برسد !
شعر محافظه کار، شعر اخته و منفعل و درباری ( بالیده زیر سایه ی قدرت سیاسی و فرهنگی حاکم ) است که می شود آن را نقل مجالس ریا و کذا کرد .
اگر منظورت این است که آیا شعر آوانگارد هیچ نسبتی با سنت ندارد ، متاسفم که بگویم دارد . اگر شدنی بود قطع مطلق رابطه با سنت که عالی می شد . حیف که نمی شود.
سلام. شعر نمی گین چرا؟
از تمام غیبتهای این مدت عذر میخوام
سلام
بعد از مدتها نبودن به روزم با
حضور نسبی سید مهدی موسوی
توی کودکی عکس هایمان
یعنی :
با ظهور نیما، حرکت مترقی و نوینی ـ به تدریج ـ در ادبیات این سرزمین شکل گرفت.
فرم چیست ...
زبان چیست ...
تفاوتهای زبان ...
گیرم کلید توی قفل چرخید
زیر سقفی که مرا ببوس را با صدای بلند نمی خواند
توی پنجره ای که غروب است و ...
منتظرم امدنت را
تا بعد...
سلام از اینکه بهم سر زدی و این کلبه حقیر منو لایق دونستی خیلی ممنونم.
منتظرادامه مطالبت هستم.
منتظرتم....
اولندش که دستت درد نکنه.کار درستی از خودته
دومندش ما مدتهاست که نه به تاراز می آییم و نه به هیچ جای دیگر.بل از طریق فیدتان شما را می آریم پیش خودمان. در نتیجه زودتر از همه نوشته ها را می خوانیم و بیشتر از همه در معرض طعنیم که :نمی اییدو الخ.
سومندش تاراز هنوز رسماً هویتش را بر ما مکشوف نکرده و گو این که ما از سر فراست چیزهایی بدانیم دلیل نمی شود که
پنجمندش نداریم
سلام
من می تونم به خودم حق بدم که احساس کنم شعر از اواسط کار شروع می شه ؟
می دونی استخون بعد از مدتی بافت و می شکافه و عریون می شه
از جسد هم می شه لذت برد
از ائاسط کار تنها لذت بود که گرهم می رد با بعضی از سطر های اوایل و و توجیه می شدن/م اما هنوزم فکر می کنم می شد ... .
موفق باشی
:: سلام دوست من
چرا نمی شعری .....حتمن ادامه ای برای دویدن نداری .....ها
ببین عزیز مهربان ما میان کسانی قسمت شده ایم که خیلی هم بیراه نمی روند
مثلن همین آقای .... خانم... بله من یادم نیست شما می آورید یادی ::
سلام. کامنت قشنگی بود. بری خودتان هم به کار می آید ایضن. گفتم بگویمتان. تذکره باشد. احوالات شما؟ تمام نشد این سربازی لامصب؟ ببینیمتان یک بار ... از آن آخرین بار، هزار سال گذشت و بهار نیامد هنوز... ارادت آقا
سلام
نظر دادن در اولین حضورم در وبلاگ شما کمی سخته انشاا...درکارهای بعدی
بهر حال وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم یه سری به ما بزنید
سلام دوست عزیز
به دیدار بیاور لطف کلامت را
که سبز است واین تمام
از سیر و گرسنه بسیار گفته ایم
گفته که می شود حرف
می رود کجا؟
..
..
..
کجا های کو تا آمدنی به نان برسد بخورد جان بشود جانان!
برایت بزرگداشت هم گرفتیم تیرداد!
..
..
..
تیردادم من...در راهم... می آیم تهران ... می روم شهسوار ...
بر می گردم لندن ... می آیم ... باز بر می گردم ... مهردادم من ... در راهم ... می روم لندن ... می آیم تهران ... می روم لاهیجان ...
حرف از شعر ...
حرف از شعر ...
حرف از شعر ...
درود به شما
خواندم و بردم
این آغاز لذت بردنت بود
منتظر شما و خواندنی های بعدی شما هستم
شاد باشید همیشه
اگر شد
بدرود.
سلام. من با یه کار تازه اومدم و منتظر حضورتم
استاد کجایی شعری نمی گویی سری نمی زنی دلمان گرفت
سلام تاراز جان
خسته نباشی
راستش به روزم
و فکر می کنم نظراتت سازنده باشه عزیز
ممنون از توجهت.
سرزنده باشی.
سپاس گرامی
......
مثل چشمهایم
هستی و ُ
نمی بینم ات
.........
با احترام و پیوست/ نارنجی و آبی
شاید احمقانه باشد که در عصر فولاد و اتم... هنوز هم
فقط با صدای غزل خوان دلگیر کسی
آرام بگیری
شاید اگر روزهای پر دغدغه کودکانه
ما هم 0912 یا 0913 یا ... داشتیم
هیچ وقت تنها نمی شدیم
حسرت یک بوق آزاد و سپس بی صدای مادرانه...
من و تو
شاید هیچ وقت گم نمی شدیم
این تکنولوژی چقدر به نسل ما بدهکار است؟!
.....