پیداست این راهی که ترا می برد
هی دور پاهایی خط می کشد
که قرار بود یوزپلنگ ات کند.
یوز من حیف این چنگال ها نیست
پاسبان توله کفتارهای کدام کتابی؟
توی صف های این دبستان
کسی به الف بای بابایی که نان می داد، نرسید
خوب تو هم کمی دیرتر دور بردار
چرا توی این کتاب به دنبال پلنگی می گردی که
پوست اش مثال روی تخته سیاه است.
اصلن تو چکار داری وقتی مجبوری
روزی سه بار سبیل هایت را تمدید کنی.
گرم نشو گُر هم نگیر
تو به تو در تویی آداب این خاک نمی رسی
آفتاب هم که باشی، می توانند
سالی سیصدو شصت و شش شب
از تاریکی ات توی تیترهای همیشه بنویسند.
به این دیوار چنگ نکش
شاید یک روز ورق برگردد
و زمین مجبور به توضیحات اضافه شود
و این بازی پوسیده ،تمدید دیگری نگردد
و اجازه بدهند بچه های رو برو، توی زمین
هر چقدر دلشان کشید،زیر توپ
بزنند زیر هر چه باد
هر چه بود
سلام...خوب بود.
امشب بدنبال خودم می گردم
همین جا بودم
چند دقیقه پیش
خودم خودم را دیدم
اما حالا نیستم
تو منو ندیدی
دیدمت داشتی آرام آرام می رفتی
ای دوست کجا می رفتی؟
سلام ..
متن زیبایی بود .
سلام؛ شاید همین کافیست. ممنون از حضورتان.
نیستی
این را من نمی گویم
اخرین نسیم غربتم
دیروز می گفت
فکر کردم
راست می گوید
دلم هنوز گرفته است
خوب بود
فکر می کردم همه ی جاده های تا حالا آسفالت شدن
سلام. خوبی شما؟ خوب که آدم می گوید، دست کم موقع حال و احوال پرسیدن از کسی می تواند به این معنی باشد که؛ دماغت چاقه؟! کیفت کوکه؟! اوضاع بر وفق مراده؟! و ...
اما، دربارۀ شعر! من هیچ وقت نمی نویسم : خوب بود! فکر می کنم وقتی شعری را می خوانیم یا می شنویم نباید بگوییم خوب بود یا نبود! بیشتر ترجیح می دهم بنویسم لذت بردم و تشکر کنم از شاعر که دیگران را هم شریک می کند در لحظات سُکرآور سُرایش. این هم به خاطر این است که از شعر، قاعده و قانون حرفه ای آن را نمی دانم؛ منظورم رعایت وزن و قافیه و ردیف و اصولش است. البته، گاهی همۀ اینها درست است اما زبان شعر لکنت دارد. پای مفهمومش می لنگد. بیشتر بلدم لذت ببرم از شعر. خوشم بیاید از خواندنش. تکرارش. مفهومش. اینکه شما توانسته ای برای دردناک ترین دقایق زندگی انسان معاصر این همه تعابیر و مفاهیم شاعرانه پیدا کنی. موزونش کنی . با موسیقی و تصویر بگذاری جلوی چشم خواننده ات، امید کوچک آدم را بزرگ می کند. یعنی، همان که سهراب گفته است: چشم ها را باید شست. از شاعرها برای همین خوشم می آید. برای همین نگاه خاص. برای همین زیبایی نگرش. این دیدگاه پاکیزه.
پ. ن ) من، دو سه بار به خودم ایمیل فرستادم. دیدم گم نشده ام هنوز. نگردید. پیدایش کرده ام.
ممنونم دکتر.بسیار حق ها را دو دستی به شما تقدیم می کنم.کاهلی ام قابل بخشش نیست.لطفا مرا دار نزنید توی گوشم
امشب دیر آمدم
تا شاید
سکوت بیشتر
آرامم کند
اما دلم
آرام آرام گرفت
شاید یک روزی ورق برگردد؟!
تازه فکر کنم داور و خیلی های دیگه رو که برای توضیح دادن اجیر شدنو فراموش کردین!
سلام. چرا خبری نیست حضرت آقای شاعر؟ ضمنن، روز مردتون مبارک باشه. صد سال به این سالها
ممنونم تو
سلام دوست خوب
از حضور گرم و صمیمی شما در وبلاگ بسیار ممنون و سپاسگزارم . هر دو شعر تازه ات را خواندم و لذت بردم این روزها کمتر شعری چه در رسانه های مطبوعاتی و چه در رسانه های رایانه ای نظر آدمی را برای خواندن کاری جلب می کند ولی باور کن تاراز عزیز اشعار شما به دور از هرگونه تعارف بسیار دلچسب و پخته هستند .دستت را به گرمی می فشارم و آینده ای روشن تر از برایت آرزومندم.
شادمان باشی و تندرست
درود بر کوک تاراز . مرا بردی تا علاالدین . پاینده باد
ممنون و کار آخر را از بقیه ی کارها بیشتر دوست داشتم
پاینده باشید
تازه ! تازه! تازه!
چسبیده بود زمین به من من به ...
باز است هواخوری دوستان!
..
..
..
بخورید!
بله، روز هم می تواند غلت بخورد از این پهلو به آن
......................................................
................................................................
تازه ! تازه! تازه!
چسبیده بود زمین به من من به ...
باز است هواخوری دوستان!
..
..
..
بخورید!
سلام
شاید یک روز ورق برگردد؟ کمی ناراحت کننده می شود ولی امکانش هست .
با یک شعر مقاله گذرگاه و نمایش نامه بروزم .
شب و روزتان خوش باد
چوب نزن دوست من!
.......................
دستی که سنگ می زند ،دست آدمی ست و آدم نامش هرچه که باشد، باز آدم است لابد!
..
..
..
آدم ؟
صدا نزنی مرا... نیستم!