کویر

یادداشتهای شبانه

کویر

یادداشتهای شبانه

قابیل

ما چنین هستیم

تکامل تو در توی خودمان

توی یک کهکشان شرارت

در گردنه ی کوهی از دشمنی

با کوله پشتی پر از دستورات اکید راه افتاده ایم

ما با یک من ساچمه و باروت

از قلب مهربان پدرانمان گذشتیم

 وبرای یک هیچ بزرگ

به روز های آسوده  شلیک کردیم

ما با دشنه و داس

 توی مشتهایمان، بزرگ شدیم

و از روزنه های کور

به تماشای داری نشستیم

 که برادرانمان را با گردن اجرا می کرد.

در ضمن درو ایستادیم

تبروار،در برابر هر درخت

چاقووش روبروی گلو

 و گلوله سان

 از مقابل کلمات سنگین گذشتیم

وقتی مادرانمان نان می پختند

ما توی یک بازی بزرگ

 در چند مرحله، قابیل شدیم

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 22 تیر 1386 ساعت 15:47

:: چاقو وش :: جالب بود! همین.

امضاء دارد!!! شنبه 23 تیر 1386 ساعت 01:59 http://........................com

سلام. همون آشنای سابق هستم! که گفتم آقای ابراهیمی لو داده اینجا رو ...
خیلی وقته که شما رو زیارت نکردیم. این مدت + آلزایمر باعث شد که من یکی رو با شما اشتباه بگیرم که اگه بدونی خودت رو می کشی + من رو
هنوز بخت یاری نکرده تا شعرهای آرشیو رو بخونم. منتهاش، توی همین صفحۀ اصلی، اون آدم دَدَدَر خیلی باحال بودش. شعری بود که خیلی بهش می اومد شاعرش شما باشی.
راستی، ... بماند!

حمید ابراهیمی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:53 http://HAMIDEBRAHIMI.BLOGSKY.COM

استاد بزرگوار شعر زیبایی بود مرا برد به امکان یک پرنده شدن کاش میتوانستم بیشتر پرواز کنم. جوادی میگوید بالهایم تر شده است تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است

حمید ابراهیمی جمعه 29 تیر 1386 ساعت 01:20 http://HAMIDEBRAHIMI.BLOGSKY.COM

استاد بزرگوارم
من هر شب منتظر شعر جدید شما هستم خبری نیست کم فروشی نکنید بگذارید ماهم استفاده کنیم
منتظریم

گرگ صابونی جمعه 29 تیر 1386 ساعت 11:36 http://mpaliz.blogfa.com/

سلام
خوشحالم کردید
هر چند پیغام عریضی بود و نشد که بفهمم چی بود آخر گرگگگگگگگگگگ...

برای ۳ شعر آخر که خواندنشون لذت بخش بود... فکر کنم یه چشم اینجا جا بذارم برای شعر های بعدی...

رفتی تو لیست...

علی خدادادی شنبه 30 تیر 1386 ساعت 08:12 http://mehnat.blogfa.com

سلام
وقتی با کارهایی بسیار وزین و زیبا از همتبارانی چون شما روبرو می شوم از اوج غرور و افتخار به خود می بالم . خوشحالم که از طریق سایت گروه ۷ مهر با تاراز آشنا شدم و بی شک از این پس یکی از دل مشغولی های سودمندم نوشیدن جام گوارای شراب شعرهای ناب شما خواهد بود.
زیبا می سرایید مخیل و موجز . کوتاه و وسیع . سنگین و جسور
قلمت پر توان تر و روان تر باد.

محمد ب حاجیانی شنبه 30 تیر 1386 ساعت 10:27 http://zholan.blogfa.com/

زیبا بود
زبان ساده و سر راست (نه آشپزخانه ای)
ولی بیان راحت و بدون رو در واسی نباید به بندی بر دست و پای خود شاعر بدل گردد
یا راه مخاطب را به متن ببندد

ممنونم

مهرداد فلاح شنبه 30 تیر 1386 ساعت 17:55 http://fo.persianblog.com

دوست خوبم!
مهرت فزون و شعرت فروزان باد!
شعر پست قبل را برای عینی بودنش دوست دارم.
..
..
..
راستی ، تاراز هم به هواخوری می رود!

ممنونم استاد بزرگ .بسیار خوش به حال اش شده من .بالاخره یک مهرداد فلاح بیشتر وجود ندارد. دارد؟
آره گاهی هوایی هوا هم می خورم

بهار شنبه 30 تیر 1386 ساعت 21:47 http://baharebrahimi.blogfa.com

وبرای یک هیچ بزرگ

به روز های آسوده شلیک کردیم
.
.
.
زیبا بود

ر ب ا ب ه م ی ر غ ی ا ث ی سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 00:15

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
داشتم لال از دنیا می رفتما . نمی دانم چه حکایتی است که من نمی توانم در آن پست های اول بیشتر از یک بار کامنت بگذارم! خفه شدم به خدا
شما خوبین؟ آقای شاعر ِ دوست ِ نابغۀ مهربان . شعر بگویید دلمان تازه شود. نگو روزگار بی شعری است که می نویسم چشم ها را باید شست ! شما که شاعرید و عاشق، اگر ازاین حرفا بزنید آن وقت ما باید چه کنیم ر این وانفسا که به قول شعر خودتان افتاده ایم به دریوزگی ...

برمن ببخش
نمی شود
نمی شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد